تفاوت زن و مرد در حال خواندن نامه عاشقانه...!!!


آرشيو مطالب

ارديبهشت 1394

فروردين 1394

دی 1393

آبان 1393

مهر 1393

شهريور 1393

مرداد 1393

تير 1393

خرداد 1393

ارديبهشت 1393

فروردين 1393

اسفند 1392

بهمن 1392

دی 1392

آذر 1392

آبان 1392

مهر 1392

شهريور 1392

مرداد 1392

تير 1392

خرداد 1392

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

اسفند 1391

لینک دوستان

قالب وبلاگ

مرتضی پاشایی

تنهــــام مثل تـــــو

دختر کوچولو

گروه ساختمانی کلبه

بغض

هنر پشت صحنه هفتم

گوناگون 20

عاشقانه با خدا

فرشته نجات

**عاشقانه هاي من از خدا مي گويند**

شــــــــــــــــــــینیلی

✿ پـنجـــــره ای رو بـــه خــــــدا ✿

یک لحظه مکث

یادداشت های من

حرف دل

تنهایی مطلق

♠xoxo♠

نوای تنهایی

فروشگاه خرید شارژ ایرانسل همراه اول تالیا رایتل

دوستانه

مجنون حسین

دلشوره

کاتالیزگر امید

کلبه مجازی مهدی

آخرین منجی... آخرین یار

پاسخ به تمام شبهات

من فراتر از اینم

نگاهی نو

وبلاگ آرمان

قالب بلاگفا


نويسندگان
مریم


درباره وبلاگ



و رسالت من این خواهد بود که دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت عبور دهم و در شبی بارانی با خدای خویش چشم در چشم هم نوش کنیم... به وبلاگ من خوش اومدید...

پیوند های روزانه

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

آدمها...

چشم به راهتم...

زبان بوسه

وطنم...

سال نو

فصل تو؛

تـــــو

هوای تو...

بعضی آدمها...

دوست...

هـــــا...

بیابان زیباست...

دوستت داشته ام...

رفتن بهانه نمی خواهد...

عشق؛

خود زندگی...

قانون نسبیت...

دستت را به من بده؛

هو رب العرش العظیم...

روند و آیند...

من عاشق تو هستم؛

دو نیم...

دلتنگی؛

آرزویم؛

پاییز؛

یار؛

به نام خدا؛

دلتنگی...

خستگی؛

تـــولد؛

نیست...

جز تــــو؛

بخنــــد

رویــــآ

غم انگیزترین حالت تهران...

قوانین بین الملل

یک ساعت زودتر؛

زیباترین تصویر دنیا؛

زیباست؛

گیسو بافتن...

پایــــیــــز؛

باران پاییزی

عدل...

من به من خندیدم...

بگن آره...

حلقه مهر

حیله...

جنگ و صلح

پاییز

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


تفاوت زن و مرد در حال خواندن نامه عاشقانه...!!!



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392




گرما بخشیدی یا سوزاندی؟؟؟؟



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392




مسافر...

نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:

چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه
تنهایی است.
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
_
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و
عشق، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه
زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
_
و نوش‌داروی اندوه؟
_
صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.

و حال شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می خوردند.

_ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
_
چقدر هم تنها!
_
خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
_
دچار یعنی
عاشق.
_
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
_
چه فکر نازک غمناکی!
_
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
_
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
_
نه، وصل ممکن نیست،
همیشه
فاصله‌ای هست.
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
_
غرق ابهامند.
_
نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند.
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز .
و او ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را.
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز.
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.
و نیمه شب‌ها، با زورق قدیمی اشراق
در آب‌های هدایت روانه می‌گردند.
و تا تجلی اعجاب پیش می‌رانند.

سهراب سپهری

 

دوستای گلم اگر این متن زیبا را با صدای مرحوم خسرو شکیبایی گوش ندادید توصیه می کنم حتما گوش کنید فوق العاده است 



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392




تو

وقــت هـايــی هـسـت

ڪـــہ جـــز بـــہ بـــودن " تــــو " ،

دلـم رضـایــت نمی دهـــد ،

حـــالا مــن از ڪــــجـا بـــرایــش " تـ ـو " بیـاورم ...؟؟!!!



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392




مشکی رنگ عشقه...



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392




به افتخارش...

یه روز یه دختر با حجاب می ره دانشگاه
یکی از دوستای بی حجابش می خواد مسخرش کنه
می گه تازه گی ها دیوانه ها خودشون رو جلد می کنند
همه می خندند دخترباحجاب در جوابش می گه
تا حالا دیدی  رو پیکان 48 چادر بکشن؟
این بار هم می خندند اما این بار....

 



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392




اللهم عجل لولیک الفرج...

بــهــار بی گل نرگس شبیه پاییز است

و بـی تــو کلِ زمانهایمان غم‌ انگیز است

بیــا کـه مـنجمدانه قیام ممکن نیست

بــیــا کـه سهم زمین از بهار ناچیز است



نوشته شده توسط مریم در جمعه 27 ارديبهشت 1392




دعای شما..؟؟



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392




شب آرزوها...

لیله الرغائب...

شب آرزوها...

 

 

شبی که پر از آرزوهای کوچک و بزرگ

 

 

 

شبی که سره قاصدکا خیلی شلوغه

 

 

 

شبی که یه عالمه قاصدک با کلی آرزو میرن پیش خدا

 

 

 

چه قدر قشنگه این شب

 

 

 

هر کی هر دعایی می کنه دیگران رو فراموش نکنه

 

 

 

این شب رو فراموش نکنید

 

 

 

یه شب استثنایی...

 

 

 

یه شب پر از ستاره...

 

 

 

یه شب پر از قاصدک...

 

 

 

یه شب پر از آرزو....

 

یه شب پر از امید...

نردبان دلم شکسته است میشود کمی برایم دعا کنی؟

یا اگر خدا اجازه میدهد، کمی جای من خدا خدا کنی؟

دلم مثل یک نماز بین راه خسته و شکسته است...

میشود برای بیقراری دلم، سفارشی به آن رفیق باوفا کنی؟

 

  

تو اگر در تپش ابر خدا را دیدی

همتی کن و بگو ماهی ها حوضشان بی  آب است....

دوستای گلم در این شب عزیز ما را فراموش نکنید...

 

 


 



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392




واقعا آدم نمیدونه چی بگه..!!



نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392




بابا خلاقیت...!!!



نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392




تو...؟؟؟!!!

وقــت هـايــی هـسـت

ڪـــہ جـــز بـــہ بـــودن " تــــو " ،

دلـم رضـایــت نمی دهـــد ،

حـــالا مــن از ڪــــجـا بـــرایــش " تـ ـو " بیـاورم ...؟؟!!!



نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392




اشتباه املایی

اشتباه من املایی بود؛


من فقط او را همدرد نوشتم،


گویا او هم، درد بود



نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392




ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ

ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﭼﻮﻥ ﺷﺒﻬﺎ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﻫﻮﺍ ﺍﺑﺮﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﺮﻓﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﻣﻮﺩﻣﺖ ﺗﻮ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺧﻮﺩﺕ ﺗﻮ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﻋﯿﻨﮏ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺑﺰﻧﯽ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺳﺎﯾﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﻢ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﺎﺯ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺣﺎﻻ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﻄﻊ ﺑﺸﻪ ،
ﺧﻮﺏ ﻃﺒﯿﻌﯿﻪ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻫﺮ ﺳﯿﺴﺘﻤﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﻣﺸﮑﻞ ﻓﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺩﯾﮕﻪ !!!
ﻧﺨﻨﺪ !!! ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻫﻢ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ ...



نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392




اگر کسی رو دوست داری!!

دانشجوی زیست شناسی :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهد یافت



دانشجوی آمار :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته باشد
، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است



دانشجوی فیزیک :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، به خاطر
قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان
دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است



دانشجوی حسابداری :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، رسید
انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست



دانشجوی ریاضی :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، طبق
قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن



دانشجوی کامپیوتر :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، از دستور
کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی



دانشجوی خوشبین :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن... نگران نباش بر می گردد



دانشجوی عجول :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن .



دانشجوی شکاک :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، از او بپرس " چرا "؟



دانشجوی صبور :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برنگشت ، منتظرش
بمان تا برگردد.



دانشجوی رشته صنایع :

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، باز هم به
حال خود رهایش کن ، این کار را مرتب تکرار کن.



دانشجوی رشته روانشناسی:

اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش نکن و لی آزادی عمل بهش بده، وابسته و احساساتی نشو ، اینطوری شخصیت مستقل میشه، خطر انقراض است.



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392




یا حضرت عباس...

 

آمد عباس (ع ) 

در واقعه کربلا ، همین خبر نيمی از لشگر دشمن را از تکاپو انداخت ...

در روز جمعه  پرچم حرم حضرت عباس ع بر فراز حرم حضرت زینب ( س ) بر افراشته شد ...

 

راستش همین امروز این خبر رو شنیدم و حس فوق العاده خوبی بهم دست داد...



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392




فرا رسیدن ماه رجب بر شما دوستان عزیز مبارک و شادباش...

 

ماه ، ماه التماس دعاست ، پس التماس دعا رفقا

 

 

 



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392




ولادت با سعادت و نورانی حضرت امام محمدباقر (ع) مبارک باد



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392




خدا را نخواهی دید...!!!
 
دانشجویی به استادش گفت:
 
ا ستاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم آن را عبادت نمی کنم.

 

 استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم. 

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت :

                                    تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید ....

 



نوشته شده توسط مریم در شنبه 21 ارديبهشت 1392




تفاوت ما و خارجیا...



نوشته شده توسط مریم در شنبه 21 ارديبهشت 1392




خوابگاه پسران..!!



نوشته شده توسط مریم در شنبه 21 ارديبهشت 1392




زندگی خانمها

زندگی خانمها سه مرحله داره:

1- کودکی...

2- جوانی...

.

.

.

.

.

.

3- چقدر خوب موندی!!!

 


 



نوشته شده توسط مریم در شنبه 21 ارديبهشت 1392




خدایا شکرت...

روزی مردی خواب عجیبی دید. او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید: شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. 
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر.



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392




انتخاب شما در دنیا



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392




دختر و پسر..!!



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392




آخیش عجب خوابی بود...



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392




میدانی پشت سرت چه می گویند؟



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392




((سر کلاس))

هنگام درس دادن استاد سر کلاس :

(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)

وقتی استاد خبر امتحان رو میده :

(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)

موقع امتحان:

(.) (.) (.) (.) (.) (.)

وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:

(.) (.) (.) (.) (.)

وقتی که نمره ها رو میزنن :

๏̯͡๏) ๏̯͡๏) ๏̯͡๏) ๏̯͡๏) ๏̯͡๏) ๏̯͡๏) ๏̯͡๏)

 

 



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392




لطفا دقت فرمائید...



نوشته شده توسط مریم در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392




تعطیل است...

به قول حسین پناهی:
می دانی، یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی “تـعطیــل است” و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت، باید به خودت استراحت بدهی، دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی، در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند، آن وقت با خودت بگویـی :
                                                                بگذار منتـظـر بمانند….



نوشته شده توسط مریم در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392




یه خرده حرف جدی...



نوشته شده توسط مریم در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392




اللهم عجل لولیک الفرج...

امروز تنور کرکسی ها گرم است

بازار تمام ناکسی ها گرم است

دلسرد نباشد گل نرگس از ما؟!

وقتی سرمان به اطلسی ها گرم است



نوشته شده توسط مریم در جمعه 13 ارديبهشت 1392




معلم..!!

                عارفان علم عاشق می شوند

 

                                                    بهترین مردم معلم می شوند

 

                عشق با دانش متمم می شود

 

                                  هر که عاشق شد معلم می شود ..

 

سلام به دوستای گلم

راستش من یه خاله خیلی گل و دوست داشتنی دارم که معلم هست البته نه یک معلم معمولی

یه معلم فوق العاده و فعال و ممتاز

من این روز عزیز رو به تمامی معلمهای عزیز مخصوصا خاله مهربون و گلم و همکارای عزیزش خانم کوهستانی و خانم شجاع و همینطور تمام اساتید و معلم های خوبم مخصوصا معلم کلاس اول ابتدایی که خیلی دوستش دارم عاشقانه تبریک میگم و امیدوارم سالهای سال خوش و سلامت باشن.

 

 با یک دنیا عشق دوستون دارم...

 

 

 



نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392




مادر...

** به بهشت نمی روم....

اگر مادرم آنجا نباشد...**

 

مادر کلمه ای مقدس که حتی نمی تونم درست درموردش صحبت کنم...

اون وقت نمی دونم چطور قراره ذره ای از  این همه زحمت و محبتهاشو جبران کنم...

 

مامان گلم، قربونت برم هیچ جوری نمی تونم حتی احساسم رو در موردت بیان کنم.

 

فقط می تونم بگم شرمندت هستم که باعث این همه رنج و عذابت شدم و امیدوارم (هر چند می دونم نمی تونم) گوشه ای از زحماتت رو جبران کنم...

 

خدایا اگر برای تمام نعمتهایی که بهم دادی شکر کنم اینو می دونم که هیچ وقت نمیتونم شکر واقعی رو برای این فرشته ای که به عنوان مادر برای من فرستادی ادا کنم....

خدا جونم واقعا ازت ممنونم...

 

مامان گلم...

دوست دارم

خیلی گلی

خیلی ماهی

فدات بشم...

 

این روز عزیز رو به همه دوستای گلم و همه مادرای گل ایرانی مخصوصا مامان خوب خودم تبریک می گم. واقعا امیدوارم قدردانی از مادرای خوبمون فقط به یک روز ختم نشه...

 

راستی خیلی دوست دارم جملات تشکر و قدردانی شما از مادرای گلتون رو ببینم اگه زحمتی نبود و دوست داشتید قسمت نظرات برام بنویسید...

 



نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 10 ارديبهشت 1392




میلاد گل یاس نبی بر شما دوستان عزیز مبارک باد...



نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 10 ارديبهشت 1392




یک تبلیغ جالب...

نکته رو فهمیدی؟؟

اگر نفهمیدی بیا ادامه مطلب..



.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 8 ارديبهشت 1392




تقلب به شیوه خلاقانه



نوشته شده توسط مریم در یک شنبه 8 ارديبهشت 1392




این شعر زیبا و تاثیرگذار را حتما بخونید...

صدای ناز می آید.

صدای کودک پرواز می آید.

صدای رد پای کوچه های عشق پیدا شد.

معلم در کلاس درس حاضر شد.

یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا.

همه بر پا،چه بر پایی شده بر پا.

معلم نشعتی دارد، معلم علم را در قلب می کارد، معلم گفته ها دارد.

یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا بچه ها بر جا.

معلم گفت:فرزندم بفرما جان من بنشین، چه درسی، فارسی داریم؟

کتاب فارسی بردار؛ آب و آب را دیگر نمی خوانیم.

بزن یک صفحه از این زندگانی را.

ورق ها یک به یک رو شد.

معلم گفت فرزندم ببین بابا؛ بخوان بابا؛ بدان بابا؛

عزیزم این یکی بابا؛ پسر جان آن یکی بابا؛ همه صفحه پر از بابا؛

ندارد فرق این بابا و آن بابا؛

بگو آب و بگو بابا؛ بگو نان و بگو بابا

اگر بخشش کنی "با" می شود با "با"

اگر نصفش کنی "با" می شود با "با"

تمام بچه ها ساکت،نفس ها حبس در سینه و قلبی همچو آیینه،

یکی از بچه های کوچه بن بست، که میزش جای آخر هست، و همچو نی فقط نا داشت؛ به قلبش یک معما داشت؛

سوال از درس بابا داشت.

نگاهش سوخته از درد، لبانش زرد، ندارد گویا همدرد.

فقط نا داشت...

به انگشت اشاره او، سوال از درس بابا داشت.

سوال از درس بابای زمان دارد. تو گویی درس هایی بر زبان دارد.

صدای کودک اندیشه می آید. صدای بیستون،فرهاد یا شیرین،صدای تیشه می آید.

صدای شیر ها از بیشه می آید.

معلم گفت فرزندم سؤالت چیست؟

بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند؟

معلم گفت آری جان من بابا همان باباست.

پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد.

معلم گفت فرزندم بیا اینجا، چرا اشکت روان گشته؟

پسر با بغض گفت این درس را دیگر نمی خوانم.

معلم گفت فرزندم، چرا جانم، مگر این درس سنگین است؟

پسر با گریه گفت این درس رنگین است.

دو تا بابا، یکی بابا؟

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای من نالان و غمگین است؟ ولی بابای آرش شاد و خوشحال است؟

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای آرش میوه از یازار می گیرد؟ چرا فرزند خود را سخت در آغوش می گیرد؟

ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد؟

چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟

چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟

چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می دارد؟

ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور و ظلم می کارد؟

تو میگویی که ای بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد؟ چرا بابای من هر روز می پوسد؟

چرا در خانه ی آرش گل و زیتون فراوان است؟

ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است؟

تو می گویی که ای بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای من با زندگی قهر است؟

معلم سورتش زرد و لبانش خشک گردیدیند.

به روی گونه اش اشکی ز دل برخواست.

چو گوهر روی دفتر ریخت.

معلم روی دفتر عشق را می ریخت.

و یک "بابا" ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش.

بگفتا دانش آموزان بس است دیگر؛ یکی بابا در این درس است و آن بابای دیگر نیست.

پاک کن را بگیرید ای عزیزانم،

یکی را پاک کردند و معلم گفت جای آن یکی بابا، خدا را در ورق بنویس...

و خواند آن روز، "خدا بابا"

تمام بچه ها گفتند، "خدا بابا"

 

شاعر: استاد پورعباس

 

 

 

 



نوشته شده توسط مریم در جمعه 6 ارديبهشت 1392




دروغ

شیشۀ نازک احساس مرا دست نزن
چِندشم می شود از لکۀ انگشت دروغ
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
کو کجا رفت که احساس مرا خوب فروخت



نوشته شده توسط مریم در جمعه 6 ارديبهشت 1392




عشق

چــه بــــر سر عشــــــق آمــــد ...؟

کـــــــه از افسانــــه هـــــــــا .....

رسیـــد بــــه صفحـــه حــــوادث روزنـــــامه هـــــا...؟



نوشته شده توسط مریم در جمعه 6 ارديبهشت 1392





Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by mmaryam This Template By

سه واحد حرف...

منوی اصلی

و رسالت من این خواهد بود که دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت عبور دهم و در شبی بارانی با خدای خویش چشم در چشم هم نوش کنیم... به وبلاگ من خوش اومدید...

دسته بندی
لینک دوستان
آرشیو مطالب
<-ArchiveTitle->
آخرین مطالب
آخرین محصولات
نویسندگان
لینک های روزانه
برچسب ها
دیگر موارد
امکانات جانبی
<-ShortDescription-> <-ProductPrice-> تومان

<-ProductPage->

<-PostTitle->
ن : <-PostAuthor-> ت : <-PostDate-> ز : <-PostTime-> | +

<-PostContent->

:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->،

:: برچسب‌ها: <-TagName->,
ادامه ی مطلب
.:: ::.


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به سه واحد حرف... مي باشد.